دستان جادوگر

متفاوت بیاندیشیم و متفاوت زندگی کنیم

دستان جادوگر

متفاوت بیاندیشیم و متفاوت زندگی کنیم

هنر جادو به زبان ساده.
فریب متن های ساده ی مرا نخورید دنیای جادو پشت ای توصیه ها در انتظار شماست.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیر خردمند» ثبت شده است

سال‌ها پیش سی.نورت‌کوت پارکینسون، کارمند انگلیسی، کتاب کوچکی به نام «قانون پارکینسون: در جستجوی موفقیت» نوشت. این کتاب در طول دهه‌ها اثر عمیقی بر میلیون‌ها نفر گذاشت.

بر اساس قانون پارکینسون «کارها تا مهلت مقرر طول می‌کشند»؛ بنابراین، اگر برای انجام کاری هشت ساعت وقت داشته باشید، از همه آن هشت ساعت استفاده می‌کنید و حتی به کار عجولانه در انتهای روز هم می‌رسید.

پارکینسون پس از بررسی سیستم خدمات حقوقی انگلستان دریافت حتی با وجود استخدام‌های زیاد و بزرگ شدن سازمان، همه افراد کل روز مشغول بودند، اما کار کمی انجام می‌شد. این یکی از بزرگترین نقاط ضعف کاغذبازی به خصوص کاغذبازی دولتی بود.

پارکینسون در جلسات

این قانون کاربرد زیادی در جلسات دارد. جلسات تا جایی ادامه می‌یابند که زمان دارند. اگر دو ساعت را به بررسی همه موارد اختصاص دهید، از کل دو ساعت استفاده می‌کنید، در انتهای جلسه عجله می‌کنید و اغلب برای تمام کردن آن، تصمیم ضعیفی اتخاذ می‌کنید؛ اما اگر فقط یک ساعت را به همان دستور جلسه اختصاص دهید، در کمال تعجب جلسه در عرض یک ساعت تمام می‌شود.
قانون این است که «به موقع شروع کنید و زود به پایان ببرید». زمان شروع را اعلام کنید. تصور کنید آن‌هایی که دیر می‌آیند اصلا نخواهند آمد و جلسه را شروع کنید. به سرعت از موضوعی به موضوع بعدی بروید. از مسیر خارج نشوید و زمانتان را صرف مسائل بیهوده نکنید.

hoseyn bazzi

 

امشب داشتم روی بخشی از کتابم کار می کردم که قهرمان داستانم توسط شیطانش گول می خوره بهش اعتماد می کنه و به پرتگاه سقوط می رسه.

خب همه می دونید که شیاطین براحتی در داستان ها  و حتی واقعیت در کنار انسان ها زندگی می کنند و با نجوا کردن اونها رو به بیراهه می برن.

در ادامه داستان باید یکجوری قهرمان رو از کلک شیطان مطلع می کردم به گزینه های زیادی فکر کردم مثل از راه رسیدن یک پیر خردمند یا اتفاقی غیر منتظره که نقشه شیطان داستان ما رو نقش بر آب کنه اما هیچکدوم به دلم نچسبید.

به ظهور یک فرشته فکر کردم با اون بالهای بزرگ و نور سفیدش اما ترسیدم توی داستان بیارمش چون داستان رو خیلی تخیلی می کرد؛ می دونید چی شد؟ اینکار رو کردم فرشته رو با تمام توصیفات تخیلیش توی داستان آوردم، بزارید خواننده ها کتاب رو ببندن و بگن داستان های پریان نوشته؛ کتابش تخیلیه؛ بزارید منتقدین بگن اصلا ارزش نقد نداره اما می دونین چیه؟

من فرشته رو با همه هیبتش آوردم توی داستان تا بگم فرشته ها هم به اندازه شیاطین در میان ما حضور دارن راه میرن و در گوش های ما نجوا می کنن.

همونجور که شیاطین اطرافمون شاخ های زشت و دم دراز و چشمای سرخ ندارن و شبیه خیلی از ماها هستن فرشته ها هم روی زمین بال ها باشکوه و نور سفید و عظیم ندارن.

فرشته ها هم بین ما هستن و گاهی با ملاطفت به سمت خیر هدایتمون می کنن و گاهی هم با خشم و عتاب مارو از راه تاریکی برحذر می دارن.

 

حسین بزی

7/6/1395

Bazi.hoseyn240@gmail.com

hoseyn bazzi